و عشق تنها عشق...

ساخت وبلاگ
پنجشنبه از باشگاه ک برگشتم سریع وسایلمو انداختم تو ماشین که برم استخر ب کلاسم برسم..تا سر خیابون رفتم درست کار نمیکرد بعدم خاموش کرد.. زنگ زدم ب ددی و درخواست نمودم منو برسونه که حسابی دیرم شده بود.. سریعا ماشینو برگردوندم ب پارکینگ عصر همون روز بردم نشونش بدم ولی انگار هیچی نبود!! تعمیرکار سوار شد دور زد گفت موتورش عالیه هیچ مشکلیم نداره!! خیلی برام عجیب بود همون روز یکی از همکارا با عجله در ماشینشو باز میکنه صاف میزنه تو چشم خودش اونم چشمی که قبلا آسیب دیده بود!! خلاصه بیمارستان و یک هفته مرخصی اجباری و حتی تاکید کردن بلند حرف نزن و تند راه نرو و کلا هیچ کاری نکن!! و دیروز عصر خبر رسید سه تا از همکارام تو همین استخر دومی تصادف کردن و بیمارستانن..یکیشون سرش بخیه خورده و یکیشونم نمیدونم دقیقا چه آسیبی دیده و یکیشونم دچار شکستگی لگن و پا از چند قسمت شده!!!!  خلاصه خدارو شکر کردم که صبح نتونستم با ماشین خودم برم شاید اتفاقی منتظرم بوده و خدا دفعش کرده از سرم امروز صبحم خبر فوت پدر یکی از همکارا حسابی تکمیل کننده بود..پدرش شیمیایی بود و بقدری زجر میکشید که برای اروم کردن دردش تنها راه حل مواد مخدر بود و امروز بعد از زجری که خودش بیشتر از همه و اطرافیان هم متقابلا متحمل شدن ازین دنیا خلاص شد یه دوستیم دارم که از راهنمایی باهم همکلاس و دوست بودیم..یه دونه برادر داشت کلا و سه سال پیش اطل و عشق تنها عشق......
ما را در سایت و عشق تنها عشق... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ekhodenashenakhteha بازدید : 165 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 15:59

صبح تو فاصله ای که رفتم مسواک بزنم و بیام دیدم میس کال دارم باز کردم نگاه کردم خانوم ق ! داشتم فکر میکردم این شناگر ۶۹ ساله ی عزیز من که الانم تهرانه سر صبح با من چکار داشته؟! پیغام تلگراممو باز کردم دیدم نوشته : سلام وقتتون بخیر وخوشی خانم ع عکس پروفایلتون رودیدم دلم بازشد زنگ زدم که صدای گرمتون را بشنوم ولی جواب ندادید موفق ومؤید باشید (عکس خودمو گذاشتم که شاگردام و مشتریا بشناسن)  بلافاصله زنگ زدم بهش ولی قطع کرد و خودش دوباره گرفت... بعضی وقتا آدم تو مهربونی یه عده حقیقتا غرق میشه و عشق تنها عشق......
ما را در سایت و عشق تنها عشق... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ekhodenashenakhteha بازدید : 163 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1396 ساعت: 10:46

هنوز خودمم درست نمیدونم کجام و چیکار دارم میکنم انگار یکی فقط هولم میده شبا تا 1 و 2 خوابم نمیبره به رغم خستگی زیاد و صبحا قبل از 7 بیدارم! فکر میکنم فکر میکنم فکر میکنم.... کتاب میخونم مینویسم نقشه میکشم و بعد پیشنهادای عجیب و غریبم دریافت میکنم!! احتمالا اینام جزئی از روند کاره! باید انتخاب کنم. جالبه که آدم گاهی میدونه انتخابش اشتباست باز وسوسه میسه.. گاهیم تو رودرواسی میمونی این من نیستم بلکه یک علامت سوال بزرگ جای من نشسته اولش همه چیز سخته ولی رو روال که افتاد دیگه آسون میشه انگار خبرای خوب منتظر منن نه برعکسش! این وسط آدمای حقیر خودشونو زودتر نشون میدن و این واقعا عالیه که همه چیز به سمت تغییر داره پیش میره دلم خیلی روشنه خیلیییییییی منتظرم اولین اتفاق خوب ملموس، کاملا بیافته بعد بیام اینجا بگم اولیش که بشه بعد دیگه شما میشید یک خالق! خدایا شکرت و عشق تنها عشق......
ما را در سایت و عشق تنها عشق... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ekhodenashenakhteha بازدید : 173 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 22:37